کلاس چهارمی های ایران
کلاس چهارمی های ایران

کلاس چهارمی های ایران

لطیفه


 
  
  موشی به ماری میرسد و به او می گوید: دوست من میشه از حرف (ش)

استفاده نکنی

مار میگه: باشه موشه.


  
 
 
 
 

 یک روز مظفر دم یک مغازه می ایسته و می خنده تا حدی که قرمز میشه،

صاحب مغازه می پرسه واسه چی می خندی؟

مظفر میگه : آخه این جوک آخری را نشنیده بودم!


 
 
 

  یکی برنج تبرک می خرد . در برنج رو که باز میکنه میگه : پس آقا حمیدش

کو؟


 
 
  
  مادر : بیژن، من دارم میرم بیرون به کبریت دست نزنی ؟

بیژن : نه مادر ، فندک بابا پیش منه. 
 
  
 

 یک پرگار ضربه مغزی میشه، مستطیل میکشه. 


 
 
  
  اتوبوسی آرام از سرازیری پایین می آمد و مردی بدنبال آن می دوید. یک نفر

گفت: فکر نکنم بتونی بهش برسی ، مرد جواب داد: دعا کن که برسم، چون

راننده اتوبوسم.


 
 
  
  یکی استادیوم میره بجای اینکه فوتبال نگاه کنه به راست و چپ و بالای

سرش را با تعجب نگاه می کرد.

بهش می گویند: چرا فوتبال نگاه نمی کنی؟

میگه : دارم دنبال کلمه ی زنده می گردم. 


 
 
  
  یک نفر پدرش فوت میکند مراسم هفتش شلوغ میشود برای چهلمش بلیط می فروشد.

 


 
 
  
  بریده جراید: خواندن شعر می تواند باعث کاهش ضربان قلب، آرامش عمیق

و تنفس منظم شود.

دکتر به بیمار : پدرجان ، به نوه ات بگو روزی سه بار برایت شعر بخواند.


 
 
  
  از پدری می پرسند : شما چند فرزند دارید؟

پدر : نمی دانم یک فرزند 50 ساله دارم یا 5 فرزند 10 ساله.


 
 
  
  جراید: مصرف ماهی باعث تکلم زودتر کودک می شود.

گربه به صاحبخانه : به خدا این ماهی را برای خودم نمی خواهم . نسخه

دکتره ، آخه بچه ام زبون باز نمی کنه.

 
  
  معلم : ماه های خارجی را نام ببرید.

شاگرد: فروردین ، اردیبهشت ، ....و

معلم : اینها که فارسی اند.

شاگرد : خوب ترجمه اشان کردم.

 


























لطیفه

 


پنی سیلین

یه روز شخص خسیسی روی خودش آب یخ می ریخته! یکی می بیندش و ازش می پرسه: چرا این کار رو می کنی؟! می گه: می خوام سرما بخورم! با تعجب می پرسه: چرا؟ می گه: آخه یه «پنی سیلین» تو خونه دارم، تاریخ مصرفش داره می گذره!



پیک نیک

یکروز سه تا دوست با هم میروند پیک نیک. اولی می گوید: نهار را من می آورم. دومی می گوید: نوشابه را هم من می آورم. سومی که زرنگ بود می گوید: خوب همه چیز را که شما آوردید، من هم داداشم را می آورم.


 ادامه دارد  . روی ادامه کلیک کنید.

تور ماهیگیری

یه روز یه نفر می ره ماهی بگیره، تور رو می اندازه تو دریا؛ اما هر چی می کشه در نمی یاد. می ره زیر آب، می بینه ماهیها تور رو بستن، دارن والیبال بازی می کنن


تور ماهیگیری

یه روز یه نفر می ره ماهی بگیره، تور رو می اندازه تو دریا؛ اما هر چی می کشه در نمی یاد. می ره زیر آب، می بینه ماهیها تور رو بستن، دارن والیبال بازی می کنن



چاه آب

یه نفر داشته از کنار چاهی رد می شده، می بینه یکی از ته چاه داد می زنه: کمک کنید، شما را به خدا کمک کنید... . طرف روی چاه خم می شه و جواب می گه: آخه آدم حسابی، ته چاه جای گدایی کردنه؟!! 

.

خنده....خنده


آب


به فردی می گن: اگه آب نبود، چی می شد؟ می گه: اون وقت شنا یاد نمی گرفتیم، بعد غرق می شدیم!



انگشت



یه نفر می ره دکتر و می گه: من همه جام درد می کنه. دکتر: خب، نشون بده ببینم. طرف هم دست می زنه به سر و صورت و دست و پا و گردن وناله می کنه. دکتر: جان من، شما هیچ جات درد نمی کنه، شما انگشتت شکسته!



بلیط اتوبوس



تو یه شهری، قیمت بلیت از 20 تومن به 10 تومن می رسه، مردم شهر اعتراض می کن. 


 


ازشون می پرسن: واسه چی اعتراض کردین؟! می گن: چون قبلا که پیاده می رفتیم، 20 تومن به نفعمون بود؛ اما حالا 10 تومن به نفعمونه! 


 

پارچه



پسری برای حل مسئله ریاضی‌ از پدرش پرسید: اگر ۵ متر پارچه از یک مغازه و ۹ متر از مغازه ای دیگر برداریم، در نهایت چه خواهیم داشت؟ پدر فورا جواب داد: دو سال حبس!




بچه ها خنده یادتون نره!!



انگور


یه نفر یه خوشه کوچک انگور خرید و به منزل برد و به هر کدام از بچه‌هاش یک حبه داد. یکی از بچه‌ها پرسید: بابا، چرا فقط یک حبه؟ مرد جواب داد: بچه جان، بقیه‌اش هم همین مزه رو داره!



گربه


گربه ای در مسابقه ای همه گربه های قوی و پر زور را شکست داد و قهرمان شد وقتی راز موفقیتش را پرسیدند گربه لاغر گفت پدر اعتیاد بسوزه من ببرم !!!



ماهیگیر


نگهبان حفاظت از محیط زیست: چند بار بگم که اینجا ماهیگیری ممنوعه؟ ماهیگیر: من که ماهی نمی‌گیرم. فقط دارم به کرمم شنا یاد می‌دم.


نگاه


اولی: اگه توجه کنی، می بینی که نگاهم باهات حرف می زنه. دومی: این قدر پلک نزن، صدات قطع و وصل می شه!



خنده خنده - لطیفه , 



دکتر جوان


بیمار با حال زار رو به پزشک کرد و گفت : " آقای دکتر ، خیلی می ترسم ، چون اولین بار است که در زندگی عمل جراحی می شوم ! " پزشک جوان با خونسردی گفت : " این که ترس ندارد ، من هم اولین بار است که قرار شده یک عمل جراحی انجام دهم !! " 



دزد


سه تا دزد مشغول دزدی بودن که صاحب خونه رسید. هر کدوم داخل یه گونی قایم می شن. صاحب خانه یه لگد می زنه به گونی اول، صدای گردو در می یاد. به دومی لگد می زنه، صدای نون خشک می ده. به سومی لگد می زنه، صدایی نمی یاد. دوباره می زنه، بازم صدا نمی ده. چند بار دیگه می زنه. طرف شاکی می شه، می یاد بیرون و می گه: عمو، آرده ... ، آرد که صدا نداره 



عجله


زن: آقای دکتر، به دادم برسید. پسرم خودکارم رو قورت داده. دکتر: خانم، دستپاچه نشوید، نشانی منزلتان را بدهید. زن: آقای دکتر تا آمدن شما چه کار کنم؟ دکتر: اگر خیلی عجله دارید، با مداد بنویسید! 




فیل و کک


معلم به دانش‌آموز: بین فیل و کک چه تفاوتی وجود داره؟ دانش آموز پس از کمی فکر: یک فیل ممکنه در بدنش کک داشته باشه، ولی یک کک ممکن نیست در بدنش فیل داشته باشه! 




غذای گیاهی


اولی: من تصمیم گرفته ام که بعد از این فقط غذاهای گیاهی بخورم. دومی:لابد با مشورت دکتر تصمیم گرفتی؟ اولی:نه، با مشورت قصاب محل؛ چون او دیگر حاضر نیست به من نسیه بفروشه!




بچه ها خنده یادتون نره - لطیفه , 


بچه ها خنده یادتون نره 



صد در صد


احمق کسی است که به همه چیز اطمینان کامل داشته باشد. مطمئنی؟ صددرصد! 



سکه


مردی یک سکة سیاه پیدا کرد . بلافاصله به باجه ی تلفن عمومی رفت و شروع کرد به گرفتن شماره . از آن طرف خط مردی پرسید : با چه کسی کار دارید؟ و مرد جواب داد : ببخشید می خواستم بدونم اون جا آ‏فریقاست؟ 



بلوز کاموایی


اولی : ببینم تو تعبیر خواب بلدی؟ دیشب خواب دیدم کلی ماکارونی برام آوردن و من دارم می خورم! دومی : بهتره نگاهی به بلوز کاموایی ات بندازی تا تعبیرش رو ببینی ! 



قرص


از شخصی می پرسند : چرا قرص هایت را سر وقت نمی خوری ؟ جواب می دهد : می خواهم میکروب ها را غافلگیر کنم .



قهقهه - لطیفه , 


قهقهه

معلم: آخرین دندانی که در می آید چه دندانی است؟

 

شاگرد: دندان مصنوعی است!

 


 آقای گاو به نقاش : زبانم لال ، چرا منو شبیه گاو کشیدی؟!

 

  یک روز کبریتی سرش را می خاراند، آتش می گیرد.

 


 معلم ادبیات : چرا بهترین دوست ما کتاب است؟

 

!دانش آموز : چون هر بلایی سرش در بیاوریم، صدایش در نمی آید


هه هه هه هه - لطیفه , 



هه هه هه هه


کوهنوردی

پس از آنکه پدر همراه پسرش نفس زنان به بالای قله کوه رسیدند، پدر به پسر گفت: پسرم بیا ببین اون پایین چه قدر زیباست! پسر: من که از اول گفتم همونجا بمونیم و بالا نیاییم! 



چربی خون


یه نفر خیلی چاق بوده، می ره دکتر. دکتر می گه: چربی خون شما بالاست، باید روزی 4 کیلومتر پیاده روی کنی. طرف می گه: چشم؛ و می ره. بعد از یک سال، زنگ می زنه و به دکتر می گه: آقای دکتر من رسیدم لب مرز ایران، حالا چی کار کنم؟! 



حلزون


اولی: می دونی آمار ازدواج در چه حیوونی بیشتره؟ دومی: نه. اولی: تو حلزون، چون هم خونه داره هم ماشین! 



بچه ها بیاین بخندیم - لطیفه , 



بچه ها بیاین بخندیم


چرا روی رودخانه پل می زنند؟ 

معلم: چرا روی رودخانه پل می زنند؟ شاگرد : برای اینکه وقتی باران می آید ماهی ها بروند زیرش و خیس نشوند. 


کسب و کار 

۵ تا دوست میخواستند کسب و کار راه بیاندازند. بنابراین ۵ نفری یک تاکسی میگیرند و با آن کار میکنند و ورشکسته می شوند .می دانید چرا؟ چون ۵تایی با هم می رفتند مسافرکشی. 


گل چیدن 

پسرم این گلها را از کجا آوردی؟ پسر: از باغ همسایه چیدم. همسایه میداند که گلها را چیدی؟ پسر: پس چی که میداند, تا همین دم در داشت دنبالم می دوید!!!!! 


فیل ها 

معلم: فیل ها در کجاها پیدا می شوند؟ شاگرد: آقا اجازه، فیل ها اون قدر بزرگ هستند که اصلا گم نمی شوند !!!


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد